انسانی در خیابان حرکت می کرد که ندایی به او گفت بایست .اگر نایستی خواهی مرد.مرد ایستاد و آجر جلوی پای او افتاد .به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود همان ندا به او رسید و ماشین با سرعت زیادی از جلوی او رد شد.
مرد به او گفت تو چه کسی هستی؟
گفت من فرشته نجات تو هستم.مرد به او گفت اون موقع که داشتم ازدواجم کدوم گوری بودی؟
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.